پنجشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۹

ادامه دادن

مطمئن ترین راه همیشگی برای موفقیت، دوباره امتحان کردن است
و بزرگترین ضعف، ناامیدی و دست کشیدن از کار است...
چه بسیارند کسانی که استقامت به خرج دادند و هم اکنون لذت میبرند...هدفات انقدر ارزش داره که با قدرت ادامه بدی؟!!!مهم نیست کجایی؟ مهم نیست مجموعه داری یا نه ، مهم اینه که دوباره امتحان کنی...دوباره و دوباره و دوباره.موفق باشی

چهارشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۹

بدون شرح

چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید
چترها را باید بست، زیر باران باید رفت

نگرش

آخرين آزادي ما به عنوان انسان اين است كه نگرش خود را
در هر لحظه و هر شرايطي مشخص سازيم. (ويكتور فرانكل - روانشناس)
.....
برنده بودن، ارتباطي با استعداد و بهره هوشي سطح بالا ندارد.
موفقيت و پيروز شدن، در نگرش خلاصه ميشود.
نگرش، يعني خلق موفقيت.
(دنيس ويت لي - كارشناس زندگي خانوادگي)

سه‌شنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۹

عذرخواهی بابت تاخیر

دوستان و همکاران عزیز!!!
با توجه به ایمیل های محبت آمیز شما سروران
بر آن شدم تا عذر خوهی خودم را بابت تاخیر زیاد در مطالب در خود بلاگ قرار دهم...
به امید خدا از این پس با قدرتی بیشتر و به روز رسانی کامل تر در خدمت شما خوبان خواهم بود.
موفق و موید باشید

پمپ آب و پالینور

زیگ زیگلار، تلاش برای موفقیت را به پمپ های دستی قدیمی تشبیه میکند.امروزه اگر آب بخواهید، کافی است شیر را باز کنید، اما در روزگار قدیم به دست آوردن آب تلاش بیشتری طلب میکرد.
ابتدا باید پمپ را به راه می انداختید.بدین معنی که باید ابتدا مقدار اندکی آب سر آن میریختید تا جریان آب به راه افتد.زیگلار در کتاب خود با عنوان بر بلندای قله موفقیت میبینمت توضیح میدهد: قبل از اینکه چیزی بگیرید، باید چیزی میدادید.
بعد باید حسابی عرق می ریختید و چند دقیقه ای با همه نیرو پمپ میزدید تا آب از اعماق زمین بالا بیاید.در این چند دقیقه هیچ ابی از دهانه پمپ بیرون نمی امد.زحمتی بود که پاداشی نداشت.
اما در پایان به هر حال آب بالا می امد.در این لحظه همه چیز تغییر میکرد.به جای تلاش های بدون پاداش، حالا نوبت نتایج بسیار با تلاش اندک بود.با اندکی فشار بر دسته پمپ، آب فراوانی از دهانه پمپ بیرون میپاشید.تنها کافی بود آرام و ملایم پمپ بزنید تا جریان آب ادامه بیاید.
ساختن مجموعه ما در پالینور هم شبیه همین است.مرحله آغازین، به تلاش بسیار نیاز دارد اما حاصل اندکی دارد اما به محض اینکه تعداد خط آتش شما زیاد شد پول های نتق سرازیر میشوند.درآمد شما، در آمد زیر مجموعه هاتون.این به خاطر قدرت اهرم است.
در این تجارت هر چقدر افراد مجموعه ما بیشتر باشد کمتر مجبوریم کار کنیم و بطور کامل اصل جی پاول گتی را رعایت میکنیم یعنی بجای اینکه از 100% توان خودم استفاده کنم از 5% توان 20 نفر استفاده میکنم و آنها هم به همین صورت.
در پالینور ما در شروع کار فقط خودمان هستیم و ویژن هایی که میدهیم باید نسبت به اعمالی باشه که خودمان میخواهیم آنرا انجام دهیم اما این قضیه زود گذر است چون در نهایت آب به جریان می افتد.ما همیشه پمپ نمیزنیم اما در شروع کار بصورت مستمر باید پمپ بزنیم بدون اینکه خسته شویم.فکر کن وقتی تصمیم به رها کردن پمپ میگیری و ادامه کار را به فردا موکول میکنی آب در چند متری پمپ باشه که با زدن یک پمپ به جریان بیفته.
از این فرصت هر روزه باید استفاده بهینه کنیم.شاید جذب 2 نفر در اوایل کار عادی باشه اما نتیجه انرا در ماه های بعدی میبینیم. کار ما فقط آموزش دادن و حمایت کردن 2 نفره نه بیشتر. این مهم فقط با پیگیری ، استمرار و تکرار فراوان به دست می آید.
ویژن هاتونو بررسی کنید...بینید تا امروز چند د صد از اهداف فصل بهار خودتان را تیک زدید و کاملا ارزیابی کنید و آماده یک فصل پر بار دیگه باشید و از همین الآن اهداف تابستان خودتان را هم رو نشت کنید.موفق ، موفق، موفق و موفق باشید.

پنجشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۹

خواسته شما چیست؟

به درستی که اگر انسان ها پای عقیده خود بایستند و به هدف خود بچسبند و
انقدر مداومت کنند تا خواسته آنها به وسواسی دائمی مبدل گردد چه اتفاق ها که نمی افتد.
روانشناسان به درستی گفته اند که وقتی کسی به واقع برای چیزی آماده میشود
به آن میرسد...
مهم نیست چند وقته وارد شدید اما
آیا تاریخ سقف درآمدی خودتان در پالینور را تعیین کردید؟
حتما این کار را همین الآن انجام دهید.

سه‌شنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۹

پیام ها شاهکار میسازند

آری، هیچ چیز در این دنیا اتفاقی نیست.هر کتابی، سخنی، رویدادی، می تواند از سوی خداوند و کائناتش برای شما پیامی داشته باشد.انسان های آگها و هوشیاری که پیام ها را میگیرند و با دقت بررسی میکنند و اقدام میکنند، از زندگی خود شاهکار میسازند.
شما از پیام هایی که میگیرید چه شاهکاری میسازید؟ آیا پیام هایی که در این روزها میگیرید مثبت هستند یا منفی و مخرب؟!!!

سه‌شنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۹

قدرت ویژن یا حاشیه؟!!!

سلام دوستان...
چند وقتیه خیلی حاشیه ها بوجود اومده...بعضی ها میگن سخت شده...بعضی دیگر میگن کند شده...بعضی میگن دیگه نمیشه اما اونهایی که همواره آرمان هایی بالا دارند میگن بهترین فرصت ممکنه!!!
اینو میگن قدرت ویژن...تو این شکی نیست که جامعه منفیه... اما چیزی که این منفیو مثبت میکنه قدرت ویژن توئه... قدرت توئه که الآن با خودت خلوت کنی بگی: هم اکنون بهترین فرصت منه تا از خیلی ها سبقت بگیرم... تا بشم یک مجموعه بزرگ و دست خفن.
مجموعه تو از نگرش های تو حاکیست... بازم میگم اجازه ندین کسی آرمان هاتونو، ویژن هاتونو، باورهاتونو ببره زیر سوال خراب کنه...شما لیاقت بهترین ها رو دارین... آزادی مالی حق شماست از زندگی... زندگی حق شماست از خدای محبت و دوست داشتنی... پس وایستا پاش تا حق به حقدار برسه...
رفته بودم یه جای توپ با خدای خودم خلوت کنم با این تفاوت که قبلا میگفتم خدایا چرا؟ چرا من؟ چرا اون؟ چرا پالینور؟ چرا نتورک؟ اما این بار یه چیزی گفتم و آروم شدم و این بود که خدای من، خدای ازلی و ابدی من، همه چیز دست توست، قدرت از آن توست، وقتی تو با منی از که هراسان شوم؟!!!
تو این شرایط خیلی ها در بهترین شرایط ممکنه هستن و خیلی ها در بدترین... دوست من!!! تو کجایی؟!!! بشین همین الآن ویژناتو نگاه کن تا ببینی واسه چی اومدی.نه واسه بالاسریت نه واسه پالینور، واسه خودت، واسه اهدافت...یه خلوت کن و با قوت بگو وقتی خدا با ماست کیه به ضد ما.خدا قوت.

جمعه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۹

قدر بدانیم

سلام...تا حالا خیلی کم پیش اومده که داستان یا روایتی منو خیلی بلرزونه و به قول معروف لرزه بر اندامم بیندازه...بهتون توصیه میکنم قدر امروزتون و مخصوصا خانوادتونو بدونین.حتما بخوانید...
مادر من فقط یك چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود.اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت. یك روز اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره. خیلی خجالت كشیدم . آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم وفورا از اونجا دور شدم.روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یك چشم داره.فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم . كاش زمین دهن وا میكرد و منو ..كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد...روز بعد بهش گفتم اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی میری ؟اون هیچ جوابی نداد....حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم ، چون خیلی عصبانی بودم .احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت.دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم.
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم.اونجا ازدواج كردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی....از زندگی ، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم.تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من.اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه ها شو.وقتی ایستاده بود دم در بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا ، اونم بی خبر.سرش داد زدم ": چطور جرات كردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!" گم شو از اینجا! همین حالا.اون به آرامی جواب داد : " اوه خیلی معذرت میخوام مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر ناپدید شد ..
یك روز یك دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شركت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه.ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم .بعد از مراسم ، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی كنجكاوی.همسایه ها گفتن كه اون مرده.ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم.اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن.
ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فكر تو بوده ام ، منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم.خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا.ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تورو ببینم.وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفمآخه میدونی ... وقتی تو خیلی كوچیك بودی تو یه تصادف یك چشمت رو از دست دادی.به عنوان یك مادر نمی تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم.بنابراین چشم خودم رو دادم به تو.برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه.با همه عشق و علاقه من به تو.......
این داستان مادر بود...اما چقدر قدر بالاسریمون میدونیم؟ چقدر قدر دایرکت هامون؟ چقدر قدر تیم مان؟ بچه ها از این روزا استفاده کنین.دیگه بر نمیگرده هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.موفق باشین

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۹

حرفه ای باشیم

سلام دوستان!!!
بارها شنیدیم فقط نتورکرهایی پول زیادی در میارن که حرفه ای باشن!!! یعنی چی؟!!! مگه ار ما هم حرفه ای و آماتور داره؟!!!
با یک مثال واستون مطلبو باز میکنم.یک فوتبالیست معمولی وقتی میره با باشگاه رئال مادرید اسپانیا (پر افتخارترین و محبوب ترین تیم جهان) قرار داد ببنده یک قرارداد حرفه ای میبنده و پول حرفه ای میگیره.اما این آخرش نیست.بلکه باشگاه از او تعهد میخواد.او باید کاملا حرفه ای باشه.در غذا خوردن، در لباس پوشیدن، در شرکت کردن در تیزرهای تبلیغاتی، در سرتمرین به موقع حاضر شدن، در اینکه 48 ساعت قبل از بازی از شهر خارج نشدن و چشم پوشی از پارتی های شبانه.این یعنی تعهد 2 طرفه.
حالا بیایم در پالینور خودمان بررسی کنیم.یک نتورکر وقتی قرارداد اینوست خودشو Submit میکنه پالینور به او متعهد میشه که سودهای ماهانه و پورسانت های او را به موقع پرداخت کنه اما در عوض نتورکر باید متعهد بشه نه به پالینور بلکه به خودش.
حرفه ای فکر کنه، حرفه ای عمل نه، همیشه تشنه یادگیری باشه، همیشه با انرژی و سرزنده باشه.این را بدانید که یک پالینوری حرفه ای پول حرفه ای میگیره نه آماتور!!!
دوست من!!!حرفه ای هستی پا آماتور؟!!!