چهارشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۸

آرادی مالی چیست؟

شغلتان چیست؟ آیا از نظر مالی بی­نیازید؟ آیا آزادی مالی دارید؟
این دو مقوله با هم متفاوتند. اکثر مردم برای به دست آوردن پول در زندگی "زمان" خود را معامله می­کنند. آن­ها زمان می­دهند و پول می­گیرند. یک معلم به ازای ساعات تدریسش حقوق می­گیرد و یک پزشک به ازای ساعات معاینه­ی بیماران. هرچه وقت بیشتر، پول بیشتر.
شغلتان چیست؟ آیا از نظر مالی بی­نیازید؟ آیا آزادی مالی دارید؟
این دو مقوله با هم متفاوتند. اکثر مردم برای به دست آوردن پول در زندگی "زمان" خود را معامله می­کنند. آن­ها زمان می­دهند و پول می­گیرند. یک معلم به ازای ساعات تدریسش حقوق می­گیرد و یک پزشک به ازای ساعات معاینه­ی بیماران. هرچه وقت بیشتر، پول بیشتر.
به این ترتیب، در چنین وضعی اگر کسی بخواهد دریافتی خود را افزایش دهد، باید ساعات بیشتری را به کار اختصاص دهد و یا کار را فشرده­تر کند. در حالت اول وقتی که باید پول­ها خرج شوند، باید به کار اختصاص یابد و در حالت دوم کبفیت کار پایین می­آید.
یک معلم، یک پزشک، یک تعمیرکار اتوموبیل و ... حتی یک فروشنده­ی لباس در این مورد با هم تفاوتی ندارند؛ حتی اگر میزان پول دریافتی­شان در قبال ساعات کار تفاوت قابل توجه داشته­باشد. زمان بیشتر یا کار فشرده­تر، پول بیشتر! حال اگر هرکدام از این افراد دو ماه کار نکنند، چه می­شود؟ درآمدشان قطع می­شود!
این افراد ممکن است پول کافی داشته­باشند، ولی هرگز آزادی مالی ندارند.
آزادی مالی را این­گونه تعریف می­کنیم: اگر شما ۲ ماه سر کارتان نروید، درآمدتان قطع نشود یا کاهش نیابد.
چه­گونه می­توان به چنین وضعیتی دست یافت؟ راه حل این است: شما از زمان دیگران استفاده کنید! به عبارتی، به قول یک کارخانه­دار بزرگ آمریکایی دهه­ی ۱۹۶۰: "شما به جای این که از ۱۰۰٪ توان خودتان استفاده کنید، باید از ۱٪ توان صد نفر استفاده کنید!" مزیت این روش این است که شما هرگز نمی­توانید از ۲۰۰٪ توان یا زمان خود استفاده کنید؛ اما می­توانید از ۱٪ توان یا زمان ۲۰۰ نفر سود ببرید! در متون تخصصی اقتصادی، سه راه برای دست­یابی به این منظور وجود دارد. کمی فکر کنید ... چه راه­هایی؟
حتماً چند را به ذهنتان رسیده. اولین راه این است که شما منشأ تولید باشید و مثلاً یک کارخانه داشته­باشید. یا مثلاً یک پزشک باشید و یک بیمارستان یا کلینیک "تأسیس" کنید. یا یک معلم باشید و به جای درس دادن و حقوق گرفتن و در نتیجه کسب درآمد به نسبت ساعات کار، خودتان یک مدرسه افتتاح کنید و معلمان دیگر را استخدام کنید. صاحب یک کارخانه، مدرسه یا بیمارستان می­تواند همیشه در محل کار خود حضور نداشته­باشد و درآمدش قطع نشود. چرا؟
فرض کتید که 300 نفر در یک کارخانه روزی 8 ساعت کار می­کنند. به این ترتیب با یک حساب ساده مشخص می­شود که اگر درآمد کارخانه را نتیجه­ی ساعات کار کارگران بدانیم، درآمد یک ساعت از کار روزانه­ی هرکس نصیب کارگر و درآمد 7 ساعت بقیه نصیب صاحب اصلی کارخانه می­شود. به عبارت دیگر اگر ساعت کاری شخص صاحب کارخانه 0 باشد، در یک روز کاری به اندازه­ی 7* 300 یعنی 2100 ساعت درآمد کسب کرده­است. و این یعنی آزادی مالی.
با وجود این، دست­یابی به آزادی مالی از این راه اصلاً آسان نیست. نخست این که شما باید سرمایه­ی بسیار بالایی داشته­باشید که هرکسی ندارد. علاوه بر آن، دست­یابی به آزادی مالی از این راه نیازمند هوش اقتصادی، شناخت بازار، مدیریت علمی و ... است که هریک گاو نر می­خواهد و مرد کهن. با داشتن همه­ی این­ها نیز در بازار رقابت، ممکن است در نهایت شکست بخورید و ورشکست شوید. از این رو اگرچه این راه می­تواند به آزادی مالی برسد ریسک بالایی نیز دارد.
هم­چنین بدیهی است که در آغاز کار که همه­چیز به روال خود نیفتاده، حضور شما الزامی است. شما باید شخصاً به اندازه­ی چند نفر کار کنید. کارخانه­تان را طوری مدیریت و تأسیس کنید تا در آینده بدون حضور شما به راهش ادامه دهد و شما را به آزادی مالی برساند.
این راه، نخستین راه رسیدن به آزادی مالی است؛ اما تنها راه نیست. راه دیگری به ذهنتان می­رسد؟
کلید بسیاری از موفقیت­های ما در درک درست این موضوع نهفته­است. آزادی مالی را تعریف کردیم و درباره­ی اولین راه رسیدن به آن صحبت کردیم.
راه دوم چیست؟ راه دوم در متون اقتصادی selective trading نامیده می­شود. معنای آن در صورت کلی سرمایه­گذاری در یک زمینه­ی شناخته­شده و پرسود است که قبلاً امتحان خود را پس داده و نیاز نیست که شما برای اثبات آن زحمت زیادی بکشید.
مثلاً فرض کنید که نمایندگی MC Donald را در تهران به شما واگذار کرده­اند. شما سرمایه گذاری می­کنید. لیست غذا مشخص است؛ دکوراسیون مشخص است؛ حتی رنگ لباس کارکنان هم مشخص است. به این ترتیب شما خواهید توانست با زحمتی کم­تر از مورد قبلی، و البته با ریسک کم­تر به آزادی مالی برسید. به این ترتیب که اگر بتوانید رستوران MC Donald یا مثلاً نمایندگی SONY را در تهران افتتاح کنید، می­توانید مطمئن باشید که چند ماه بعد آزادی مالی دارید و می­توانید بدون کاهش درآمد، یک ماه کارتان را ترک کنید! چرا که غیر از ساعات کاری خودتان، ساعات کاری کارکنانتان و نیز کل ساعات کاری کارکنان شرکت در سراسر جهان و تبلیغات شرکت در طول تاریخ برای شما درآمد به هم­راه خواهد داشت.
سرمایه­گذاری در بورس، بانک و سرمایه­گذاری صرف در کمپانی ­palinure نیز از همین دسته است. شما پولی می­گذارید؛ شرکت برای شما کار می­کند و بدون این که شما وقتی صرف کنید، درآمد خواهید داشت. پس چرا همه همین کار را نمی­کنند؟
چون رسیدن به آزادی مالی از این راه سرمایه­ی بسیار بالایی می­خواهد. میزان این سرمایه اگرچه از مورد اول کم­تر است، به نوبه­ی خود بسیار بسیار بالاست. برای سرمایه­گذاری در بورس، بانک و حتی palinure نیز اگر بخواهید درآمدتان آن­قدر باشد که از نظر مالی بی­نیاز شوید، سرمایه­ی بسیار بالایی باید بگذارید تا مثلاً سود ماهانه­تان به مقداری باشد که خودتان را "بی­نیاز" تلقی کنید. علاوه بر آن، هم­چنان که می­دانید، گرفتن امتیاز نمایندگی شرکت­های بزرگ، مطرح و شناخته­شده نیاز به روابط خاصی دارید و به هرکس داده­نمی­شود. می­گویید نه؟ امتحان کنید و ببینید که آیا می­توانید نمایندگی KFC در تهران را بگیرید؟!
این هم از راه دوم. حال برای کسی که نه سرمایه­ی آن­چنانی دارد، نه روابط خاصی دارد، نه حتی در رشته­ی خاصی متخصص است چه راهی می­ماند؟ آیا این فرد باید برای همیشه از رؤیای دست­یابی به financial freedom دست بکشد؟
راه حل، ایجاد یک شبکه و استفاده از آن است.
به نظر من درک کامل این مفهوم و معنای آن برای هرکس که در جریان سرمایه­گذاری در پالینور قرار می­گیرد ضروری است. هدف اصلی ما از پالینور، دست­یابی به آزادی مالی است. در غیر این صورت از ابزار قدرتمندمان درست و کامل استفاده نکرده­ایم و در نهایت نیز تغییر مهمی در زندگی­مان ایجاد نخواهد شد. فوقش چند نفر را معرفی می­کنیم، چند یود 15% در ماه دریافت می­کنیم و مثلاً یک اتوموبیل هم می­خریم. این، یعنی هدر دادن ظرفیت و توانایی سیستم پالینور و یعنی از دست دادن یک فرصت استثنایی در زندگی.

دو راه رسیدن به آزادی مالی را برشمردیم. سومین راه استفاده از شبکه­های انسانی مبتنی بر معرفی افراد به صورت باینری است. به عبارتی Network Marketing و Network Investment. چرا؟ به پالینور خودمان نگاه کنیم:
شما در آغاز کار مبلغی سرمایه­گذاری می­کنید که در ازای آن سود خواهید گرفت. مطمئناً این مبلغ شما را به آزادی مالی نمی­رساند؛ مگر آن که از سیستم مبتنی بر شبکه­ی کمپانی استفاده کنید.
اگر شما یک نفر به سمت چپ و یک نفر به سمت راست خود معرفی کنید و آن­گاه سازمان خود را مدیریت کنید، یعنی به این دو نفر اطلاعات لازم را بدهید؛ مشکلاتشان را حل کنید؛ پاسخ پرسش­هایشان را بدانید و قدرت رهبری را یاد بگیرید و اجرا کنید، آن­ها هم سازمان خود را خواهند ساخت و روزی می­رسد که دیگر نیازی نیست شما کاری انجام دهید. اگر یک ماه هم از کار خود فاصله بگیرید، سازمان شما به کار ادامه می­دهد و درآمد شما کم نمی­شود. چرا که مثلاً اگر 100 نفر در سازمان شما مشغول کار باشند و روزی 2 ساعت کار کنند، از آن­جا که سود جذب سرمایه­ی آن­ها به شما هم می­رسد، اگر خودتان هیچ وقتی صرف نکنید، گویی روزی 200 ساعت کار کرده­اید!
معنای آزادی مالی (Financial Freedom) دقیقاً همین است.
دقت کنید: رسیدن به آزادی مالی با سیستم قدرتمندی مانند پالینور به طور متوسط 6 ماه طول می­کشد. در این مدت، مانند کارخانه­داری که تازه یک کارخانه تأسیس کرده، باید کار را جدی بگیرید و برای ساختن سازمانتان تلاش کنید. خوبی قضیه در این است که اولاً این کار بسیار ساده است؛ چرا که قدم­های لازم قبلاً دقیقاً طراحی شده و شما از موهبت داشتن یک لیدر برخوردارید؛ در نتیجه کافی است پایتان را در جای پای قبلی قرار دهید و پیش بروید. ثانیاً ابزار شما –پالینور- بسیار قدرتمند است و کار شما را بسیار ساده­تر می­کند. چرا که هرکس می­داند با ورود به این سرمایه­گذاری، در بدبینانه­ترین حالت چیزی از دست نمی­دهد و حتی اگر برای هیچ کاری هم وقت نگذارد، سود ماهیانه­اش را دریافت می­کند که به خودی خود بیشتر از درآمد اکثر شغل­هاست.

خلاصه:
آزادی مالی: بدین معنی است که درآمد شما وابسته به ساعات کاری­تان نباشد و اگر یک ماه کارتان را بی­خبر کننار بگذارید، درآمدتان کاهش نیابد. به این منظور شما باید از ساعات کاری دیگران نیز سود ببرید.
در علم اقتصاد، سه راه برای رسیدن به آزادی مالی وجود دارد:
1- Traditional method : مثلاً تأسیس یک کارخانه. که ریسک بالایی دارد و نیازمند سرمایه­ی کلان است.
2- Selective Trading : به معنی پیاده کردن و استفاده از یک مدل موفق و امتجان پس داده. ریسک کم­تری دارد؛ اما نیاز به سرمایه­ی بالا و نیز روابط ویژه دارد؛ مانند گرفتن نمایندگی یک شرکت موفق.
3- Network: به معنی استفاده از قدرت شبکه­ی انسانی. ریسک پایین­تری دارد و نیاز به سرمایه­ی بسیار کمی دارد. در نتیجه برای آن­ها که سرمایه­ی بالا یا روابط خاصی ندارند، بهترین گزینه است.