شغلتان چیست؟ آیا از نظر مالی بینیازید؟ آیا آزادی مالی دارید؟
این دو مقوله با هم متفاوتند. اکثر مردم برای به دست آوردن پول در زندگی "زمان" خود را معامله میکنند. آنها زمان میدهند و پول میگیرند. یک معلم به ازای ساعات تدریسش حقوق میگیرد و یک پزشک به ازای ساعات معاینهی بیماران. هرچه وقت بیشتر، پول بیشتر.
شغلتان چیست؟ آیا از نظر مالی بینیازید؟ آیا آزادی مالی دارید؟
این دو مقوله با هم متفاوتند. اکثر مردم برای به دست آوردن پول در زندگی "زمان" خود را معامله میکنند. آنها زمان میدهند و پول میگیرند. یک معلم به ازای ساعات تدریسش حقوق میگیرد و یک پزشک به ازای ساعات معاینهی بیماران. هرچه وقت بیشتر، پول بیشتر.
به این ترتیب، در چنین وضعی اگر کسی بخواهد دریافتی خود را افزایش دهد، باید ساعات بیشتری را به کار اختصاص دهد و یا کار را فشردهتر کند. در حالت اول وقتی که باید پولها خرج شوند، باید به کار اختصاص یابد و در حالت دوم کبفیت کار پایین میآید.
یک معلم، یک پزشک، یک تعمیرکار اتوموبیل و ... حتی یک فروشندهی لباس در این مورد با هم تفاوتی ندارند؛ حتی اگر میزان پول دریافتیشان در قبال ساعات کار تفاوت قابل توجه داشتهباشد. زمان بیشتر یا کار فشردهتر، پول بیشتر! حال اگر هرکدام از این افراد دو ماه کار نکنند، چه میشود؟ درآمدشان قطع میشود!
این افراد ممکن است پول کافی داشتهباشند، ولی هرگز آزادی مالی ندارند.
آزادی مالی را اینگونه تعریف میکنیم: اگر شما ۲ ماه سر کارتان نروید، درآمدتان قطع نشود یا کاهش نیابد.
چهگونه میتوان به چنین وضعیتی دست یافت؟ راه حل این است: شما از زمان دیگران استفاده کنید! به عبارتی، به قول یک کارخانهدار بزرگ آمریکایی دههی ۱۹۶۰: "شما به جای این که از ۱۰۰٪ توان خودتان استفاده کنید، باید از ۱٪ توان صد نفر استفاده کنید!" مزیت این روش این است که شما هرگز نمیتوانید از ۲۰۰٪ توان یا زمان خود استفاده کنید؛ اما میتوانید از ۱٪ توان یا زمان ۲۰۰ نفر سود ببرید! در متون تخصصی اقتصادی، سه راه برای دستیابی به این منظور وجود دارد. کمی فکر کنید ... چه راههایی؟
حتماً چند را به ذهنتان رسیده. اولین راه این است که شما منشأ تولید باشید و مثلاً یک کارخانه داشتهباشید. یا مثلاً یک پزشک باشید و یک بیمارستان یا کلینیک "تأسیس" کنید. یا یک معلم باشید و به جای درس دادن و حقوق گرفتن و در نتیجه کسب درآمد به نسبت ساعات کار، خودتان یک مدرسه افتتاح کنید و معلمان دیگر را استخدام کنید. صاحب یک کارخانه، مدرسه یا بیمارستان میتواند همیشه در محل کار خود حضور نداشتهباشد و درآمدش قطع نشود. چرا؟
فرض کتید که 300 نفر در یک کارخانه روزی 8 ساعت کار میکنند. به این ترتیب با یک حساب ساده مشخص میشود که اگر درآمد کارخانه را نتیجهی ساعات کار کارگران بدانیم، درآمد یک ساعت از کار روزانهی هرکس نصیب کارگر و درآمد 7 ساعت بقیه نصیب صاحب اصلی کارخانه میشود. به عبارت دیگر اگر ساعت کاری شخص صاحب کارخانه 0 باشد، در یک روز کاری به اندازهی 7* 300 یعنی 2100 ساعت درآمد کسب کردهاست. و این یعنی آزادی مالی.
با وجود این، دستیابی به آزادی مالی از این راه اصلاً آسان نیست. نخست این که شما باید سرمایهی بسیار بالایی داشتهباشید که هرکسی ندارد. علاوه بر آن، دستیابی به آزادی مالی از این راه نیازمند هوش اقتصادی، شناخت بازار، مدیریت علمی و ... است که هریک گاو نر میخواهد و مرد کهن. با داشتن همهی اینها نیز در بازار رقابت، ممکن است در نهایت شکست بخورید و ورشکست شوید. از این رو اگرچه این راه میتواند به آزادی مالی برسد ریسک بالایی نیز دارد.
همچنین بدیهی است که در آغاز کار که همهچیز به روال خود نیفتاده، حضور شما الزامی است. شما باید شخصاً به اندازهی چند نفر کار کنید. کارخانهتان را طوری مدیریت و تأسیس کنید تا در آینده بدون حضور شما به راهش ادامه دهد و شما را به آزادی مالی برساند.
این راه، نخستین راه رسیدن به آزادی مالی است؛ اما تنها راه نیست. راه دیگری به ذهنتان میرسد؟
کلید بسیاری از موفقیتهای ما در درک درست این موضوع نهفتهاست. آزادی مالی را تعریف کردیم و دربارهی اولین راه رسیدن به آن صحبت کردیم.
راه دوم چیست؟ راه دوم در متون اقتصادی selective trading نامیده میشود. معنای آن در صورت کلی سرمایهگذاری در یک زمینهی شناختهشده و پرسود است که قبلاً امتحان خود را پس داده و نیاز نیست که شما برای اثبات آن زحمت زیادی بکشید.
مثلاً فرض کنید که نمایندگی MC Donald را در تهران به شما واگذار کردهاند. شما سرمایه گذاری میکنید. لیست غذا مشخص است؛ دکوراسیون مشخص است؛ حتی رنگ لباس کارکنان هم مشخص است. به این ترتیب شما خواهید توانست با زحمتی کمتر از مورد قبلی، و البته با ریسک کمتر به آزادی مالی برسید. به این ترتیب که اگر بتوانید رستوران MC Donald یا مثلاً نمایندگی SONY را در تهران افتتاح کنید، میتوانید مطمئن باشید که چند ماه بعد آزادی مالی دارید و میتوانید بدون کاهش درآمد، یک ماه کارتان را ترک کنید! چرا که غیر از ساعات کاری خودتان، ساعات کاری کارکنانتان و نیز کل ساعات کاری کارکنان شرکت در سراسر جهان و تبلیغات شرکت در طول تاریخ برای شما درآمد به همراه خواهد داشت.
سرمایهگذاری در بورس، بانک و سرمایهگذاری صرف در کمپانی palinure نیز از همین دسته است. شما پولی میگذارید؛ شرکت برای شما کار میکند و بدون این که شما وقتی صرف کنید، درآمد خواهید داشت. پس چرا همه همین کار را نمیکنند؟
چون رسیدن به آزادی مالی از این راه سرمایهی بسیار بالایی میخواهد. میزان این سرمایه اگرچه از مورد اول کمتر است، به نوبهی خود بسیار بسیار بالاست. برای سرمایهگذاری در بورس، بانک و حتی palinure نیز اگر بخواهید درآمدتان آنقدر باشد که از نظر مالی بینیاز شوید، سرمایهی بسیار بالایی باید بگذارید تا مثلاً سود ماهانهتان به مقداری باشد که خودتان را "بینیاز" تلقی کنید. علاوه بر آن، همچنان که میدانید، گرفتن امتیاز نمایندگی شرکتهای بزرگ، مطرح و شناختهشده نیاز به روابط خاصی دارید و به هرکس دادهنمیشود. میگویید نه؟ امتحان کنید و ببینید که آیا میتوانید نمایندگی KFC در تهران را بگیرید؟!
این هم از راه دوم. حال برای کسی که نه سرمایهی آنچنانی دارد، نه روابط خاصی دارد، نه حتی در رشتهی خاصی متخصص است چه راهی میماند؟ آیا این فرد باید برای همیشه از رؤیای دستیابی به financial freedom دست بکشد؟
راه حل، ایجاد یک شبکه و استفاده از آن است.
به نظر من درک کامل این مفهوم و معنای آن برای هرکس که در جریان سرمایهگذاری در پالینور قرار میگیرد ضروری است. هدف اصلی ما از پالینور، دستیابی به آزادی مالی است. در غیر این صورت از ابزار قدرتمندمان درست و کامل استفاده نکردهایم و در نهایت نیز تغییر مهمی در زندگیمان ایجاد نخواهد شد. فوقش چند نفر را معرفی میکنیم، چند یود 15% در ماه دریافت میکنیم و مثلاً یک اتوموبیل هم میخریم. این، یعنی هدر دادن ظرفیت و توانایی سیستم پالینور و یعنی از دست دادن یک فرصت استثنایی در زندگی.
دو راه رسیدن به آزادی مالی را برشمردیم. سومین راه استفاده از شبکههای انسانی مبتنی بر معرفی افراد به صورت باینری است. به عبارتی Network Marketing و Network Investment. چرا؟ به پالینور خودمان نگاه کنیم:
شما در آغاز کار مبلغی سرمایهگذاری میکنید که در ازای آن سود خواهید گرفت. مطمئناً این مبلغ شما را به آزادی مالی نمیرساند؛ مگر آن که از سیستم مبتنی بر شبکهی کمپانی استفاده کنید.
اگر شما یک نفر به سمت چپ و یک نفر به سمت راست خود معرفی کنید و آنگاه سازمان خود را مدیریت کنید، یعنی به این دو نفر اطلاعات لازم را بدهید؛ مشکلاتشان را حل کنید؛ پاسخ پرسشهایشان را بدانید و قدرت رهبری را یاد بگیرید و اجرا کنید، آنها هم سازمان خود را خواهند ساخت و روزی میرسد که دیگر نیازی نیست شما کاری انجام دهید. اگر یک ماه هم از کار خود فاصله بگیرید، سازمان شما به کار ادامه میدهد و درآمد شما کم نمیشود. چرا که مثلاً اگر 100 نفر در سازمان شما مشغول کار باشند و روزی 2 ساعت کار کنند، از آنجا که سود جذب سرمایهی آنها به شما هم میرسد، اگر خودتان هیچ وقتی صرف نکنید، گویی روزی 200 ساعت کار کردهاید!
معنای آزادی مالی (Financial Freedom) دقیقاً همین است.
دقت کنید: رسیدن به آزادی مالی با سیستم قدرتمندی مانند پالینور به طور متوسط 6 ماه طول میکشد. در این مدت، مانند کارخانهداری که تازه یک کارخانه تأسیس کرده، باید کار را جدی بگیرید و برای ساختن سازمانتان تلاش کنید. خوبی قضیه در این است که اولاً این کار بسیار ساده است؛ چرا که قدمهای لازم قبلاً دقیقاً طراحی شده و شما از موهبت داشتن یک لیدر برخوردارید؛ در نتیجه کافی است پایتان را در جای پای قبلی قرار دهید و پیش بروید. ثانیاً ابزار شما –پالینور- بسیار قدرتمند است و کار شما را بسیار سادهتر میکند. چرا که هرکس میداند با ورود به این سرمایهگذاری، در بدبینانهترین حالت چیزی از دست نمیدهد و حتی اگر برای هیچ کاری هم وقت نگذارد، سود ماهیانهاش را دریافت میکند که به خودی خود بیشتر از درآمد اکثر شغلهاست.
خلاصه:
آزادی مالی: بدین معنی است که درآمد شما وابسته به ساعات کاریتان نباشد و اگر یک ماه کارتان را بیخبر کننار بگذارید، درآمدتان کاهش نیابد. به این منظور شما باید از ساعات کاری دیگران نیز سود ببرید.
در علم اقتصاد، سه راه برای رسیدن به آزادی مالی وجود دارد:
1- Traditional method : مثلاً تأسیس یک کارخانه. که ریسک بالایی دارد و نیازمند سرمایهی کلان است.
2- Selective Trading : به معنی پیاده کردن و استفاده از یک مدل موفق و امتجان پس داده. ریسک کمتری دارد؛ اما نیاز به سرمایهی بالا و نیز روابط ویژه دارد؛ مانند گرفتن نمایندگی یک شرکت موفق.
3- Network: به معنی استفاده از قدرت شبکهی انسانی. ریسک پایینتری دارد و نیاز به سرمایهی بسیار کمی دارد. در نتیجه برای آنها که سرمایهی بالا یا روابط خاصی ندارند، بهترین گزینه است.
این دو مقوله با هم متفاوتند. اکثر مردم برای به دست آوردن پول در زندگی "زمان" خود را معامله میکنند. آنها زمان میدهند و پول میگیرند. یک معلم به ازای ساعات تدریسش حقوق میگیرد و یک پزشک به ازای ساعات معاینهی بیماران. هرچه وقت بیشتر، پول بیشتر.
شغلتان چیست؟ آیا از نظر مالی بینیازید؟ آیا آزادی مالی دارید؟
این دو مقوله با هم متفاوتند. اکثر مردم برای به دست آوردن پول در زندگی "زمان" خود را معامله میکنند. آنها زمان میدهند و پول میگیرند. یک معلم به ازای ساعات تدریسش حقوق میگیرد و یک پزشک به ازای ساعات معاینهی بیماران. هرچه وقت بیشتر، پول بیشتر.
به این ترتیب، در چنین وضعی اگر کسی بخواهد دریافتی خود را افزایش دهد، باید ساعات بیشتری را به کار اختصاص دهد و یا کار را فشردهتر کند. در حالت اول وقتی که باید پولها خرج شوند، باید به کار اختصاص یابد و در حالت دوم کبفیت کار پایین میآید.
یک معلم، یک پزشک، یک تعمیرکار اتوموبیل و ... حتی یک فروشندهی لباس در این مورد با هم تفاوتی ندارند؛ حتی اگر میزان پول دریافتیشان در قبال ساعات کار تفاوت قابل توجه داشتهباشد. زمان بیشتر یا کار فشردهتر، پول بیشتر! حال اگر هرکدام از این افراد دو ماه کار نکنند، چه میشود؟ درآمدشان قطع میشود!
این افراد ممکن است پول کافی داشتهباشند، ولی هرگز آزادی مالی ندارند.
آزادی مالی را اینگونه تعریف میکنیم: اگر شما ۲ ماه سر کارتان نروید، درآمدتان قطع نشود یا کاهش نیابد.
چهگونه میتوان به چنین وضعیتی دست یافت؟ راه حل این است: شما از زمان دیگران استفاده کنید! به عبارتی، به قول یک کارخانهدار بزرگ آمریکایی دههی ۱۹۶۰: "شما به جای این که از ۱۰۰٪ توان خودتان استفاده کنید، باید از ۱٪ توان صد نفر استفاده کنید!" مزیت این روش این است که شما هرگز نمیتوانید از ۲۰۰٪ توان یا زمان خود استفاده کنید؛ اما میتوانید از ۱٪ توان یا زمان ۲۰۰ نفر سود ببرید! در متون تخصصی اقتصادی، سه راه برای دستیابی به این منظور وجود دارد. کمی فکر کنید ... چه راههایی؟
حتماً چند را به ذهنتان رسیده. اولین راه این است که شما منشأ تولید باشید و مثلاً یک کارخانه داشتهباشید. یا مثلاً یک پزشک باشید و یک بیمارستان یا کلینیک "تأسیس" کنید. یا یک معلم باشید و به جای درس دادن و حقوق گرفتن و در نتیجه کسب درآمد به نسبت ساعات کار، خودتان یک مدرسه افتتاح کنید و معلمان دیگر را استخدام کنید. صاحب یک کارخانه، مدرسه یا بیمارستان میتواند همیشه در محل کار خود حضور نداشتهباشد و درآمدش قطع نشود. چرا؟
فرض کتید که 300 نفر در یک کارخانه روزی 8 ساعت کار میکنند. به این ترتیب با یک حساب ساده مشخص میشود که اگر درآمد کارخانه را نتیجهی ساعات کار کارگران بدانیم، درآمد یک ساعت از کار روزانهی هرکس نصیب کارگر و درآمد 7 ساعت بقیه نصیب صاحب اصلی کارخانه میشود. به عبارت دیگر اگر ساعت کاری شخص صاحب کارخانه 0 باشد، در یک روز کاری به اندازهی 7* 300 یعنی 2100 ساعت درآمد کسب کردهاست. و این یعنی آزادی مالی.
با وجود این، دستیابی به آزادی مالی از این راه اصلاً آسان نیست. نخست این که شما باید سرمایهی بسیار بالایی داشتهباشید که هرکسی ندارد. علاوه بر آن، دستیابی به آزادی مالی از این راه نیازمند هوش اقتصادی، شناخت بازار، مدیریت علمی و ... است که هریک گاو نر میخواهد و مرد کهن. با داشتن همهی اینها نیز در بازار رقابت، ممکن است در نهایت شکست بخورید و ورشکست شوید. از این رو اگرچه این راه میتواند به آزادی مالی برسد ریسک بالایی نیز دارد.
همچنین بدیهی است که در آغاز کار که همهچیز به روال خود نیفتاده، حضور شما الزامی است. شما باید شخصاً به اندازهی چند نفر کار کنید. کارخانهتان را طوری مدیریت و تأسیس کنید تا در آینده بدون حضور شما به راهش ادامه دهد و شما را به آزادی مالی برساند.
این راه، نخستین راه رسیدن به آزادی مالی است؛ اما تنها راه نیست. راه دیگری به ذهنتان میرسد؟
کلید بسیاری از موفقیتهای ما در درک درست این موضوع نهفتهاست. آزادی مالی را تعریف کردیم و دربارهی اولین راه رسیدن به آن صحبت کردیم.
راه دوم چیست؟ راه دوم در متون اقتصادی selective trading نامیده میشود. معنای آن در صورت کلی سرمایهگذاری در یک زمینهی شناختهشده و پرسود است که قبلاً امتحان خود را پس داده و نیاز نیست که شما برای اثبات آن زحمت زیادی بکشید.
مثلاً فرض کنید که نمایندگی MC Donald را در تهران به شما واگذار کردهاند. شما سرمایه گذاری میکنید. لیست غذا مشخص است؛ دکوراسیون مشخص است؛ حتی رنگ لباس کارکنان هم مشخص است. به این ترتیب شما خواهید توانست با زحمتی کمتر از مورد قبلی، و البته با ریسک کمتر به آزادی مالی برسید. به این ترتیب که اگر بتوانید رستوران MC Donald یا مثلاً نمایندگی SONY را در تهران افتتاح کنید، میتوانید مطمئن باشید که چند ماه بعد آزادی مالی دارید و میتوانید بدون کاهش درآمد، یک ماه کارتان را ترک کنید! چرا که غیر از ساعات کاری خودتان، ساعات کاری کارکنانتان و نیز کل ساعات کاری کارکنان شرکت در سراسر جهان و تبلیغات شرکت در طول تاریخ برای شما درآمد به همراه خواهد داشت.
سرمایهگذاری در بورس، بانک و سرمایهگذاری صرف در کمپانی palinure نیز از همین دسته است. شما پولی میگذارید؛ شرکت برای شما کار میکند و بدون این که شما وقتی صرف کنید، درآمد خواهید داشت. پس چرا همه همین کار را نمیکنند؟
چون رسیدن به آزادی مالی از این راه سرمایهی بسیار بالایی میخواهد. میزان این سرمایه اگرچه از مورد اول کمتر است، به نوبهی خود بسیار بسیار بالاست. برای سرمایهگذاری در بورس، بانک و حتی palinure نیز اگر بخواهید درآمدتان آنقدر باشد که از نظر مالی بینیاز شوید، سرمایهی بسیار بالایی باید بگذارید تا مثلاً سود ماهانهتان به مقداری باشد که خودتان را "بینیاز" تلقی کنید. علاوه بر آن، همچنان که میدانید، گرفتن امتیاز نمایندگی شرکتهای بزرگ، مطرح و شناختهشده نیاز به روابط خاصی دارید و به هرکس دادهنمیشود. میگویید نه؟ امتحان کنید و ببینید که آیا میتوانید نمایندگی KFC در تهران را بگیرید؟!
این هم از راه دوم. حال برای کسی که نه سرمایهی آنچنانی دارد، نه روابط خاصی دارد، نه حتی در رشتهی خاصی متخصص است چه راهی میماند؟ آیا این فرد باید برای همیشه از رؤیای دستیابی به financial freedom دست بکشد؟
راه حل، ایجاد یک شبکه و استفاده از آن است.
به نظر من درک کامل این مفهوم و معنای آن برای هرکس که در جریان سرمایهگذاری در پالینور قرار میگیرد ضروری است. هدف اصلی ما از پالینور، دستیابی به آزادی مالی است. در غیر این صورت از ابزار قدرتمندمان درست و کامل استفاده نکردهایم و در نهایت نیز تغییر مهمی در زندگیمان ایجاد نخواهد شد. فوقش چند نفر را معرفی میکنیم، چند یود 15% در ماه دریافت میکنیم و مثلاً یک اتوموبیل هم میخریم. این، یعنی هدر دادن ظرفیت و توانایی سیستم پالینور و یعنی از دست دادن یک فرصت استثنایی در زندگی.
دو راه رسیدن به آزادی مالی را برشمردیم. سومین راه استفاده از شبکههای انسانی مبتنی بر معرفی افراد به صورت باینری است. به عبارتی Network Marketing و Network Investment. چرا؟ به پالینور خودمان نگاه کنیم:
شما در آغاز کار مبلغی سرمایهگذاری میکنید که در ازای آن سود خواهید گرفت. مطمئناً این مبلغ شما را به آزادی مالی نمیرساند؛ مگر آن که از سیستم مبتنی بر شبکهی کمپانی استفاده کنید.
اگر شما یک نفر به سمت چپ و یک نفر به سمت راست خود معرفی کنید و آنگاه سازمان خود را مدیریت کنید، یعنی به این دو نفر اطلاعات لازم را بدهید؛ مشکلاتشان را حل کنید؛ پاسخ پرسشهایشان را بدانید و قدرت رهبری را یاد بگیرید و اجرا کنید، آنها هم سازمان خود را خواهند ساخت و روزی میرسد که دیگر نیازی نیست شما کاری انجام دهید. اگر یک ماه هم از کار خود فاصله بگیرید، سازمان شما به کار ادامه میدهد و درآمد شما کم نمیشود. چرا که مثلاً اگر 100 نفر در سازمان شما مشغول کار باشند و روزی 2 ساعت کار کنند، از آنجا که سود جذب سرمایهی آنها به شما هم میرسد، اگر خودتان هیچ وقتی صرف نکنید، گویی روزی 200 ساعت کار کردهاید!
معنای آزادی مالی (Financial Freedom) دقیقاً همین است.
دقت کنید: رسیدن به آزادی مالی با سیستم قدرتمندی مانند پالینور به طور متوسط 6 ماه طول میکشد. در این مدت، مانند کارخانهداری که تازه یک کارخانه تأسیس کرده، باید کار را جدی بگیرید و برای ساختن سازمانتان تلاش کنید. خوبی قضیه در این است که اولاً این کار بسیار ساده است؛ چرا که قدمهای لازم قبلاً دقیقاً طراحی شده و شما از موهبت داشتن یک لیدر برخوردارید؛ در نتیجه کافی است پایتان را در جای پای قبلی قرار دهید و پیش بروید. ثانیاً ابزار شما –پالینور- بسیار قدرتمند است و کار شما را بسیار سادهتر میکند. چرا که هرکس میداند با ورود به این سرمایهگذاری، در بدبینانهترین حالت چیزی از دست نمیدهد و حتی اگر برای هیچ کاری هم وقت نگذارد، سود ماهیانهاش را دریافت میکند که به خودی خود بیشتر از درآمد اکثر شغلهاست.
خلاصه:
آزادی مالی: بدین معنی است که درآمد شما وابسته به ساعات کاریتان نباشد و اگر یک ماه کارتان را بیخبر کننار بگذارید، درآمدتان کاهش نیابد. به این منظور شما باید از ساعات کاری دیگران نیز سود ببرید.
در علم اقتصاد، سه راه برای رسیدن به آزادی مالی وجود دارد:
1- Traditional method : مثلاً تأسیس یک کارخانه. که ریسک بالایی دارد و نیازمند سرمایهی کلان است.
2- Selective Trading : به معنی پیاده کردن و استفاده از یک مدل موفق و امتجان پس داده. ریسک کمتری دارد؛ اما نیاز به سرمایهی بالا و نیز روابط ویژه دارد؛ مانند گرفتن نمایندگی یک شرکت موفق.
3- Network: به معنی استفاده از قدرت شبکهی انسانی. ریسک پایینتری دارد و نیاز به سرمایهی بسیار کمی دارد. در نتیجه برای آنها که سرمایهی بالا یا روابط خاصی ندارند، بهترین گزینه است.